عبد الرّزاق بن قیس رحبى گوید:
با علىّ بن ابى طالب (علیه السلام) جلو درب دار
الامارة نشسته بودیم تا اینکه نور آفتاب حضرت را وادار ساخت تا کنار دیوار (زیر
سایه) بنشیند، همین که حضرت برخاست تا داخل قصر شود مردى از همدان دامن حضرت را
گرفت و گفت: اى امیر مؤمنان یک حدیث جامعى برایم بازگو تا خداوند بدان وسیله سودى
بمن رساند. فرمود: مگر این سود در بسیارى از احادیث نهفته نیست؟ عرض کرد: چرا، ولیکن حدیث جامعى برایم بازگو [تا خداوند بدان سودى بمن رساند.] فرمود: دوستم
رسول خدا (صلی الله علیه و آله) برایم باز گفت: (که من و شیعیانم که چهره آنان از سپیدى مى درخشد
سیراب سیراب بر سر حوض کوثر وارد مى شویم، و دشمنان ما با روئى سیاه عطشان و لب
تشنه وارد مى گردند) این را بگیر که نمونه اى از خروار است، تو با آن کسى هستى که
دوستش دارى، و براى توست آنچه بدست آورده اى، مرا رها کن اى برادر همدانى. سپس
داخل دار الامارة شد.
برگرفته از:
کتاب ترجمه امالی شیخ مفید(ره) (دانلود کتاب)
جهت تعجیل در فرج:
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم و العن اعدائهم