.:: دانلود کتب شیعی ::.

.:: دانلود کتب شیعی ::.

پایگاه دریافت کتب و فایل های شیعه
.:: دانلود کتب شیعی ::.

.:: دانلود کتب شیعی ::.

پایگاه دریافت کتب و فایل های شیعه

سلام زینب (سلام الله علیها) به حبیب بن مظاهر

فزونى سپاه دشمن و نیروى اندک محدود برادر بیش از همه ، قلب زینب (سلام الله علیها) را آماج دردها و غصه هاى فراوان مى کرد، و بدین جهت چون روز ششم محرم حبیب بن مظاهر به یارى حسین (علیه السلام) به کربلا آمد، و دختر امیرالمؤمنین (سلام الله علیها) از این فداکارى باخبر گشت، به حبیب پیغام سلام داد. (1)
چون این پیغام به حبیب رسید، بر روى خاک کربلا نشست و مشتى از آن برداشته بر سرو صورت خویش ریخت و گفت: خاکم به سر! سختى کار زینب به جایى رسیده است که به مثل من سلام مى رساند!! (2)

1-سلام مرا به حبیب برسانید. (فرسان الهیجاء؛ ج 1، ص 92)
2- سیماى زینب کبرى ، ص 89



برگرفته از:

کتاب 200داستان از فضایل، مصائب و کرامات حضرت زینب(سلام الله علیها) (دانلود کتاب)



جهت تعجیل در فرج: 

 اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم و العن اعدائهم

زینب (سلام الله علیها) در ورود به کربلا

پس از ورود به کربلا، امام دستهاى خویش را به آسمان بر مى دارد و نجوا مى نماید: (اللهم انى اعوذ بک من کرب و البلاء!) یاد کلام جد و باب خویش مى کند که او را از کربلا خبر مى دادند.
پس، بر خیل فداییان خویش بانگ بر آورد: (خیمه ها را همین مکان بر پا نمایید. اینجا قرارگاه ماست. اینجا محل ریختن خونهاى ماست.)
در میان جمعیت، خواهر خود را مى بیند که غمگین نشسته و خیره خیره اطراف را زیر بال نگاه خود گرفته است. چهره اش از غم موج مى زند. حسین به سوى او مى آید و او را تسلى مى دهد. صداى زینب حاکى از درد درون است که مى فرماید: (برادرم! بیا از این مکان برویم از لحظه اى که وارد این سرزمین شده ایم و نام کربلا را شنیده ام، غمهاى عالم روى سینه ام جمع شده اند...!)
امام بر او آیه امید و اطمینان مى خواند: (خواهرم! بر خداى متعال توکل بنما. هر چه هست، به دست اوست.)
سپس، دستور بر پایى خیام را صادر مى کند؛ ولى زینب (سلام الله علیها) متحیرانه چشم دوخته که چرا در درون دره خیمه ها را بر پا مى کنند. او شاهد جنگهاى باب خویش امیرالمؤمنین (علیه السلام) در مقابل دشمنان دین بود و از خیمه گاه آن دوران به ذهن خویش تصاویر زنده اى را به یاد دارد. در برابر امام خویش، با کمال متانت و ادب مى پرسد: (پدرم، همیشه خیمه ها را در مکان بلندى بر پا مى کرد. چه شده است که شما خلاف او عمل مى کنید؟)
امام مى فرماید: (خواهرم! آن موقع، در جنگها فتح و پیروزى وجود داشت، اما ما مى دانیم که این جنگ در نهایت به کشته شدن ما و اسیرى رفتن اهل بیت پیغمبر خدا مى انجامد. خواهرم! اگر قدرى صبر نمایى، قضایا را خواهى فهمید، ولى باید تحمل و صبر نمایى.)
زینب (سلام الله علیها) با شنیدن این جملات، پى به عمق واقعیت مى برد و مى داند که روزگار وصل با حسین (علیه السلام) به سر رسیده و زمانى دیگر شروع محنت و مصایب است.

- عقیل بنى هاشم ، ص 17 و 18



برگرفته از:

کتاب 200داستان از فضایل، مصائب و کرامات حضرت زینب(سلام الله علیها) (دانلود کتاب)



جهت تعجیل در فرج: 

 اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم و العن اعدائهم

مشتى از خاک کربلا

حرثمه مى گوید:
چون از جنگ صفین همراه على علیه السلام برگشتیم، آن حضرت وارد کربلا شد. در آن سرزمین نماز خواند. و آن گاه مشتى از خاک کربلا برداشت و آن را بویید و سپس فرمود:
- آه ! اى خاک! حقا که از تو مردمانى برانگیخته شوند که بدون حساب داخل بهشت گردند.
وقتى حرثمه به نزد همسرش که از شیعیان على علیه السلام بود بازگشت ماجرایى که در کربلا پیش آمده بود براى وى نقل کرد و با تعجب پرسید: این قضیه را على علیه السلام از کجا و چگونه مى داند؟
حرثمه مى گوید: مدتى از ماجرا گذشت. آن روز که عبیدالله بن زیاد لشکر به جنگ امام حسین علیه السلام فرستاد، من هم در آن لشکر بودم .
هنگامى که به سرزمین کربلا رسیدم، ناگهان همان مکانى را که على علیه السلام در آنجا نماز خواند و از خاک آن برداشت و بویید دیده و شناختم و سخنان على علیه السلام به یادم افتاد. لذا از آمدنم پشیمان شده، اسب خود را سوار شدم و به محضر امام حسین علیه السلام رسیدم و بر آن حضرت سلام کردم و آنچه را که در آن محل از پدرش على علیه السلام شنیده بودم، برایش نقل کردم.
امام حسین علیه السلام فرمود:
- آیا به کمک ما آمده اى یا به جنگ ما؟
گفتم: اى فرزند رسول خدا! من به یارى شما آمده ام نه به جنگ شما. اما زن و بچه ام را گذارده ام و از جانب ابن زیاد برایشان بیمناکم. حسین علیه السلام این سخن را که شنید فرمود:
- حال که چنین است از این سرزمین بگریز که قتلگاه ما را نبینى و صداى ما را نشنوى. به خدا سوگند! هر کس امروز صداى مظلومیت ما را بشنود و به یارى ما نشتابد، داخل آتش جهنم خواهد شد. (بحار: ج 44، ص 255.)


برگرفته از:

کتاب داستان های بحارالانوار جلد2 (دانلود کتاب)



جهت تعجیل در فرج: 

 اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم و العن اعدائهم